برای آمدنت ، انتظار ، غمگین است
دل ِ گرفته ی این روزگار ، غمگین است
گذشت فصل زمستان ولی ببین بی تو
چقدر چهره ی فصل بهار غمگین است
اگرچه زاهد ک روزه دار ، خوابیده
ولیکن عاشق شب زنده دار،غمگین است
هنوز مثل گذشته ، ندای حق یا حق
شبیه قصه ی حلاج و دار،غمگین است
حریم خانه ی مادر بزرگ غرق دعاست
نگاه ساعت شماطه دار ، غمگین است
کویر قلب مرا آتش تو سوزانده
بر او به رسم تسلی ببار ، غمگین ست...
مرضیه خدیر
دیگر اشعار : مرضیه خدیر
نویسنده : علیرضا بابایی